صبح ها گذشته اند
شبنم های عزیزم
تبخیر شده اند
و یک بخار کلافه ای
رفته تو
اعصاب تابستان
نگاه می کنم
به تو
که بالای من به تاب
نگاه می کنم
به
آفتاب
و یک بخار کلافه ای در سرم
مثل صدای سه زنبور
هم پیچ
کاش پنج می شد
و توی کوچه فوتبال می زدیم
کاش بیایی
و با من بخوابی
دنیا دارد
در سرم زنگ می زند
[+] --------------------------------- 
[0]