Volverine
ماه هم
خیلی
خسته بود و
ساکت بود
توی شب
بوی ویراژ می آمد
پلکهای تریلی خسته
روی هم افتاد
ماه کامل بود
گربه ای کوچک
لای پای ماشین
خطر می کرد
ماه کامل بود
گفته بودم نه؟
ماه کامل بود
بوی باد می آمد
از شب
صدای زوزه ی گرگ آمد
همینطوری
صدای زوزه ی گرگ آمد
ماه می تابید
دستهای تریلی خسته
گز گز کرد
چشمهایش رخشید
یک دفه
مثل سگ
از کمر تا شد
اتفاقی می افتاد
باز هم صدای گرگ آمد
بار آخر که
فرصت شد
نگاهش کردم
مثل مردی سیاه
سمت شهر
گامب گامب
قدم می زد
[+] --------------------------------- 
[0]