خراباتیا
- فهمیدن
دردی
طولانی است
به مردمم گفتم
بسیار فهمیدن...
- شغالا
توی دره بودن
خرگوشا
توی اضطبل
اوضاع زمونه عادی بود
عادی بود...
- تاریخ تکرار می شه آخ جون
سه چرخه ی قرمزم برمیگرده
می رم توی کوچه بازی
- مادرم می گفت
دوست پسر عادی است
ولی
اگر کسی تو را از جلو بکند
- پدرم می گفت
کلن باید
زنها را
مثل من که هنوز مادرت را
و حسین
که هنوز خواهرت را
- برادرم می گفت
شرمنده ام حسین آقا
او نمی دانست
- شرمنده ی شما هستم
چون انتهای شعرم را
نگفته ام
هنوز
شعر من ادامه دارد
{سرفه}
- رد دمب گربه بر دیوار
{سرفه}
- رد قرمز از دمب ماهی در آب
{سرفه سرفه}
- رد خون ریخته از من
خون ماه
توی جادده
- بابام گفته بود
پیاده نباید رفت
[+] --------------------------------- 
[0]