تبرها
تردی من را
با درختها
اشتباه می گرفتند
پرنده ها
دستهای من را
و مردم
روی زانویم
قلب تیرخورده می کشیدند
عاشقی
شیوه ی بلاکش بود
مثل دود سیگاری
در گلوی من
غش کرد
کله ام
حرفهای مردم شد
برگهایم را
با ولنگاری
گفت
این قلب
علامتی برای بدبختی است
گفت
این قلب
انگشتر است
تو بیماری
تنت
برای قلب کشیدن مناسب نیست
و سیگاری
به افتخار من روشن کرد
گفت
درد می کشد سیگار
برای فهمیدن
و روشن کرد
باد آمد
و دودش را
باد آمد
و رنگهای کبودش را
[+] --------------------------------- 
[0]