آدم گاهی فک می کنه چه خوب شبیه مردم دیگه شه. بعد می فهمه یه وختی که نمیشه نمی تونه شبیه دیگرون شد. مردم اون چیزی که اون هست و فقط اداشو در می آرن. این نقطه نقطه ی لعنتیه تو زندگی آدم. آدم یهو می بینه مردم هیچی نمی فهمن از آدم. آدم باهاشون به جایی رسیده که نمی شه جای دیگه ای باشه. آدم باهاشون حرف زده جزو آدم شدن بعد که کنده می شن یه تیکه هایی از آدم رو با خودشون رفتن. می فمی حرفمو نه؟ حرفمو می فهمی؟
[+] --------------------------------- 
[1]