اسم این علف را
غروب می گذارم
خیلی خنده دار است
مغرور است آنقدر
که آدمها را
کلن
علف می بیند
من را دید
گفت
اسم این علف را
غروب می گذارم
[+] --------------------------------- 
[0]
پیراهن سفید را
و جوراب شیشه را تا ران
بسیار سیاه پوشیده
بی دامن
آسانی
فکر می کنم ای کاش
جوراب شیشه را
تور دار خریده بودید
تنها تاسفم
در جهان این است
[+] --------------------------------- 
[0]
به به
چه تیپی
چه هیکلی
چه با کلاسی
کتاب خوانده
فیلسوف
دی پرس
غمگین
ثروتمند
واقعن برای عالم این
افتخاری هستید
فقط حیف که
شعر نمی توانید بگویید
آن هم
به تخمتان
آقای دریدا
[+] --------------------------------- 
[0]
درختها
اتفاق باریکی
در انتهای غروبند
اما
شعرا
بیدلیل پاینده اند
تکیده
تکیه داده
به بامداد
شعرا
بسیار
پر دوستهای دختر و
تنها هستند
غمی رو دلشان نیست
گربه بازند
غصه دارهام
هام هام های
الکی در
بسیاران
دی دونت کلا آندرستند
اند دی دونت نو کلن
شعرا معمولن چاقند
آدم چاق است
که
شاعر است
من اما
نه
لاغرم
نه تکیه
نه تنها
من
عنصر استثنای
مندلیف
شاعرانم
خفنم خیلی
[+] --------------------------------- 
[0]
داستان مردی که هیچ پا نداشت و زنی که هیچ چیز را نمی دید. پایان تلخی دارد خدا همیشه از این کرمها می ریزد. زن، در آخر داستان بینا شد...
[+] --------------------------------- 
[0]
من را
برده ای به چرا
چرا؟
مگر من
قدر کافی
چاق نبودم ریرا؟
مگر من
روی نا به جا
دست کشیده بودم ریرا؟
من استخوان قسم کارت ام
شایق قصاب
کانت علی به مائدتک
که بخوری
انشاالله
من را
برده ای به چرا
چرا از نو؟
جای من
توی دکان قصابی است
لت جو
آویز از قلاب
لت برای پرویز
لت برای عذرا
لت پیش گربه
تق
استخوانم برای سگ
من
آماده
من را
برده ای به چرا
چرا از نو؟
[+] --------------------------------- 
[0]
یک بزغاله
بین او و مرتع
یک دره
یک تصمیم
ابله
توی دره می افتد
یکی باید بگوید به او
که
عقاب نیست
[+] --------------------------------- 
[0]
هی می روم به حضرت حافظ شکایت می کنم. هی دست می کشد رو سرم و می گوید "نگران نباش امیدوار باش درست می شود" هی شانه هایم را می اندازم بالا رو می کنم به طرف دیوار که هیچکس اشکهایم را نبیند...
[+] --------------------------------- 
[0]
"دقیقن می فهمم مردن یعنی چه. مردن یکجور احساس ضعف مطلق است مثل خواب" این را گفت و بعد به خواب رفت...
[+] --------------------------------- 
[0]
Nell
ریش میش دار
قد بلند
گیج دار
گیج ِ تر
از نگاه باران در
ایستاده بر
شانه هایم بار
غصه دار نیستم
داستان به آسانیس
کارتون تمام
نل...؟
رفته پاردیس
کارتون تمام
برق رفته است
عکس بچه ها
روی شیشه ها
با دهان باز
برق رفته است
[+] --------------------------------- 
[0]
:* منظور من نیست
این آدم گنگ است
او نمی داند
من میدانم از تو
چه می خواهم
[+] --------------------------------- 
[0]
می گم "من احتمالن اون بار که تو اصفهان تصادف کردم مردم بعد اون تصادف تموم زندگیم خیالاته" می گه "وقتی مرده باشی همه ی اتفاقای عادی بیافته بازم برات بیخیال باش فک کن زنده ای چه فرقی داره؟"
[+] --------------------------------- 
[0]
بازی
سکوت
سکوت
سکوت
سکوت
سکوت
سکوت
نقطه
[+] --------------------------------- 
[0]
مثل اسب آرامم
کلماتم
به هم بریزد
گیسوانم را
مثل اسب آرامم
اسب هم
نیازی
به شانه ندارد
چمن
برایش کافی است
[+] --------------------------------- 
[0]
اینجا وقتی که نیستید که حرفهایم را یخوانید. مثل خانه های خلوت جای بسیار غمگین و امنی است. نیاز نیست کسی را جلب کنم. یا خودم را لوس کنم برای کسی. هر چیزی که دلم بخواهد می نویسم و دلم نمی سوزد اصلن...
[+] --------------------------------- 
[0]
دکور
پرایم
طبیعت است
و طبیعت
پرایم توست
[+] --------------------------------- 
[0]
شبکه یک
فیلم آرامی دارد
می روم نگاه می کنم
که یادت بیافتم
شبکه دو
برنامه ی کودک دارد
نگاه می کنم
که یادت بیافتم
سه
نود دارد
می روم نگاه می کنم
که یادت بیافتم
چار
برنامه درباره ی
پروانه ها دارد
به چار نرسیده اما
تو با بوسه هایت من را
خاموش می کنی
[+] --------------------------------- 
[0]
پرستوی قرمز
سردبیر پرستوهاست
سیاه چشم و
دو گیسو
آرزوی ابر
اوست
مست
اوست
به هر جا رفته
مانده
اگر چه رفتیدست
شیهه کشیده
گر چه پرستوست
و دخترانه
خندیده است
اگر چه پرستوست
سیاه ها را مسخره کرده
عین راسیست
و گیسویش را قرمز
شکسته در هم
عینهون فاشیست
او
نمونه ی تحول پرستوهاست
پرستوی قرمز
با بالهای ضربدر می آید
و تمام شاخه های زرد را بمباران خواهد کرد
از زیر دریایی دشمن
محکم
خواهد گریخت
و روی شانه ی من
هد خوا نشست
و هد خوا گفت
"آرام باش دخترم
تو آرزوی فردایی"
[+] --------------------------------- 
[0]
هزار پرنده پریده
هزار قو
و من نگا می کنم
هنو اورشید
در نیامده حتی
از آبگیر
مداومن نارنجی
هوا کمی حتی
خنک تری
بکی
دلم خوش بود
هزار قورباغه قور قور
روی برگهای رودخانه رفته اند
رودخانه رفته است
ابرها
آمدند
ابرها آمدند
ابرها آمدند
[+] --------------------------------- 
[0]
شاید بعدن ها آدم یک چیزی را که نمی دیده ببیند. یعنی من قبلنها انقدر چت بودم که توجه نکرده بودم پای آن دخترک ت
[+] --------------------------------- 
[0]
داستان ترسناکی که
لای آن را باز کرده ای
در تو فریاد خواهد زد
و تو را خواهد بلعید
دهانت سرویس است
تو اسم بد ماری را
روی بازویت نوشته ای
[+] --------------------------------- 
[0]
هولوکاست
اسم یک جای دور است
با زنان خوشگل
و مردهای استخوانی
آپارتاید
کلمه ای
سیاهپوست است
فاشیسم
با هولوکاست
دوست است
تو
دور از
تمام کلماتی
حتی لاو
با تو
بسیار فاصله دارد
[+] --------------------------------- 
[5]
کٌپل کٌپل
خوردم از
مایه های مستی
تِرَک ترک
گوش داده بودم
حرفهایت را
بلاه بلاه
گفته بودم
مای لاو
دو یو نو می ؟
Did u understand?
no
nope
هرگز
you don't
you just let me cry
برای اینکه
حال می کنی که
اشکهایم را...
[+] --------------------------------- 
[0]
هی نفیس
بار باد
برگ
زرد
بار باد
درد
تا غروب
[+] --------------------------------- 
[0]
هی نفیس
بار باد
برگ
زرد
بار باد
درد
تا غروب
[+] --------------------------------- 
[0]
بیخیال کوچه بودن
سنت پترزبورگ، روسیه، بازیگری در وقفه ی استراحت بین دو صحنه ی یک ف*یل*م س*ک*سی
[+] --------------------------------- 
[0]
چسبناک و
عرق کرده و
خوشبو و
نرم و
طولانی
تو توی غار خوابهای من
رودخانه ای
خیالم راحت
تاریکی
برای خفاشها خوب است
فقط چک چک
چک چک
این قطره های لعنتی
عمیق
سینه های سنگ را
زخم کرده اند
[+] --------------------------------- 
[0]
دلخواه من نبود دنیا
و هواخواه من نبود دنیا
و کلن با من چپ بود
فریاد زد و
به سمت راست گریخت
[+] --------------------------------- 
[0]
- چه خاک بر سر زمین شده بود
چه پشت سنگها عرق می کرد
چه فکر هیولایی
در سر پرستو بود
فکر خوردن ملخ
اره کردن سقف
خانه ساختن
چه شب محیط و نرم
توی قهوه خانه می آمد
یک
حاجی
پک
بچه
پک
زینب
- فکر زینب از سرم نمی رود هادی
چرخ می خورد در من
- باکلاس رفته ای حاجی
دوسترش داری
زنش کن خو
- نمی فهمیم نمی فهمیم
- تمام این راه لعنتی
دشمن بود
هر کی رو انداختم
شمشیرشو یکی برداشت
- خسته ام خدایی
از اینهمه دیو
- برونکا رو دیدم
اشعه ی قرمزم
کار نمی کرد
- هیچ راهی به بیرون نیست
- تعطیلش کن
خدا جونم دنیا رو
تعطیل
مستراحی که ساختی
برای ریدن
ارزش نداره
[+] --------------------------------- 
[0]
هاجرمو
می نشست
پا می شد
می نشست و پا می شد تو دلم هواپیما
و هر پرواز
تکه جادهای از من
مطلقن به گا می رفت
گفت
"تا رسیدی پارک
باد خورد
توی موهایت
گریه
بند می آید"
بعدش گفت
"هاجرو
یاد بابا باش"
دخترم را
غریب فرستادی
پیرزن می گفت
با صدای غمگینی
لای شعر خواندن بابام
گریه بند نمی آمد
گریه بند نمی آمد
[+] --------------------------------- 
[0]
خود خدا هم نمی داند
که تا چه حد که من
که بادام تلخی هستم
به تو مشتاقم
و از تو بیزارم
در این صبح بارانی
و تا چه حد
چشمهای تو
برای
حرفهای من
شیرین است
[+] --------------------------------- 
[0]
دستهای بریده ی عباس
چرخ
چاه های آسمانند
آب می ریزند بر مردم
در لندن
در پاریس
و مردم لندن
با کلاه بوقی
زیر باران رقصانند
و جوراب زنها تا
آن تکه ی آخرش پیداست
و زوم مردها
روی سینه ها
زبان زبان و
قبیحه است
موهای سبز لندن
لخت است
جاده های پاریس
هم
لخت است
صافی
دلیل گمراهی است
صافی
دلیل دلبخواهی است
صافی و چاق اما
زنها در لندن
و سبز و لاغر اما
در اسپانی
زیر باران کربلا
زنده است
[+] --------------------------------- 
[0]
تو
خوب می شوی درخت
و دستهایت
و دستبندهایت
آفتابی خواهد شد
چمنهای روییده می گویند
درخت می گوید
با غصه
"نه
من هرگز
خوب نخواهم شد
هیچوقت
هیچوقت"
[+] --------------------------------- 
[0]
سرخ
سوار من از ماه می آید آخر
می رود
و شکست می خورد
و تمام
توی خورشید گم خواهد شد
[+] --------------------------------- 
[0]
محمد
با تمام ابرها گفتم
دستهای بریده ی ماه
دلیل ابوالفضل بودن اوست
و خون اسبهای دویده
در رگ ماه است
ماه را تحویل بگیرید
او
قایقی سوراخ است
با چشمهای حنایی
عکسی از امام
رویایی از پاریس
ماه غمگین است
به خاطر سفیدیش اما
او را
تحویل بگیرید
[+] --------------------------------- 
[0]
خیالاتی نشو پسر
تو
عمیقن تنهایی
و اینجا الان
در سیاهی است
تو
می زنی
بر شب
دستهایت را
[+] --------------------------------- 
[0]
خوب روز اول است امروز
آدم باید بعد مردنش خود دار باشد
[+] --------------------------------- 
[0]
قهرمان بودن کار خیلی جوادی است
امیدوارم قیمت نفت آنقدر ارزان شود که بتوانم دوباره باز کنم تو را وبلاگ عزیزم. راستش این قانون جدید اینترنت کذایی به اندازه ی کافی برایم ترسناک هست. من خانه ی آخر شجاعتم این است که شاعر باشم. دنیا هر چقدر هم که مهربان من را آزار می دهد. چه برسد به این کشتارگاه و نوانخانه ای که ما تویش. فعلن برای هم می نویسیم. و راستش تو که غریبه نیستی.اصلا خلاف حرفهایی که می زده ایم. نوشتن توی تنهایی برایمان کیفی ندارد...
[+] --------------------------------- 
[12]
حرمت من را نگه دارید
من
آدم خفنی هستم
[+] --------------------------------- 
[0]
"شستن خود از خود آسان است" این را بگفت و خود را چلاند و لوله کرد و روی بند رخت پهن نمود. یاران توی کف مانده گفتند "آهان"
[+] --------------------------------- 
[0]
دلیل دیگر من این است
که تو
بیش از اندازه زیبایی
دلیل اول وجود ندارد
نه اینکه گم باشد
تنها
کمی از من
بی معنی است
[+] --------------------------------- 
[0]
تلخ
درخت زقنبوت تلخ
مرد عنکبوت
تلخ
مثل بوعلی
سنو علی
توی بلخ
تلخ
[+] --------------------------------- 
[0]
کرج حومه ی تهران است
که چه ؟
من هم حومه ی تو هستم
حومه بودن که
چیز مهمی نیست
شریانت به شهر دیگری وصل است
و فقط وقتی شادی
که در تهران
چارشنبه سوری باشد
[+] --------------------------------- 
[0]
دخیلم را
به شاخه های خودم بستم
بدون پارچه
به عریانی
"یا حضرت علی
مرا نجات ده
به حق حضرت عباس"
خودم
به خودم خندیدم
به زاریم برای فهمیدن
به تلاشم برای رستگاری
دویدنم به سوی هویج
تمام نمازهایم را
علی
که خودم بودم
باطل کرد
نمازهام
تو کمرم زده شد
به جرم خودم بودن
خودم را گردن زدم
و رستگار شدم
به سوی خود
این سرنوشت کیری من بود
آری
این سرنوشت کیری من بود
[+] --------------------------------- 
[1]
آدم گاهی فک می کنه چه خوب شبیه مردم دیگه شه. بعد می فهمه یه وختی که نمیشه نمی تونه شبیه دیگرون شد. مردم اون چیزی که اون هست و فقط اداشو در می آرن. این نقطه نقطه ی لعنتیه تو زندگی آدم. آدم یهو می بینه مردم هیچی نمی فهمن از آدم. آدم باهاشون به جایی رسیده که نمی شه جای دیگه ای باشه. آدم باهاشون حرف زده جزو آدم شدن بعد که کنده می شن یه تیکه هایی از آدم رو با خودشون رفتن. می فمی حرفمو نه؟ حرفمو می فهمی؟
[+] --------------------------------- 
[1]
چرا نمیری دریا؟ -
- هو کا؟
کجا برُم
قِشن تِر از ایجا باشه
ایجا
پرای پرنده هاش خاطره اس
نگران منن
کشتیهاش
تازه اشم
دختر داره
دختر داره
دختر داره
نازه اشم
پرنده هاش
سر صخره هاش بشینن
نسیم رو تنشون
پر
خدایانه
کجا برم کا؟
- دلت خوشه ها...
- ها
دلٌم خوشه کا
دلم خوشه
[+] --------------------------------- 
[0]
یه صخره بودم زیر زمینها
یه صخره کوجولو
فک کردم
درس نیس که انقد تنهام
سرد شدم
آب روی شونه هام یخ زد
یه قطره بودم
توی دریان ها
فک کردم
شت
چقده من تنهام
دریا پوشم کرد به صخره
پخش شدم تو هوام
[+] --------------------------------- 
[1]
شب اومد
مهتاب اومد
دلم گرفته
گل اومد
گلاب اومد
دلم گرفته
غم اومد
غصه اومد
که گریه حالا
سر اومد
سر نیومد
دلم گرفته
[+] --------------------------------- 
[1]
عجب گهی خوردم چی بپوشم من حالا؟ نمی شه یه پیرن سفید بپوشم روش یه شعر خوشگل بنویسم؟
[+] --------------------------------- 
[3]
اولا حرصم ازاین در می اومد که می خواد همه چیزمو بگیره. بعدنا یه جوری شد که التماسش می کردم می شه این تیکه ی منم مال تو باشه؟
[+] --------------------------------- 
[0]
مامان مرا برد بشاشم
گفت
"محمد را می برم استخر
می افتد آنجا و غرق می شود
تو هم بشاش همینجا
اینجا که آخر دنیا نیست"
گفتم
"ماما
از صدای مردم
و از رد پا می ترسم
محمد را بیاور لااقل همینجا بنشیند
زود زود خواهم شاشید"
گفتم
" نرو مامان
بوی مستراح
مرا می ترساند
صدای پای سوسکها"
دست کشید رو سرم
و گفت
"نترس
بر می گردم زود
می خواهم از دور دست ببینم
برادرت چطور
توی استخر می افتد"
گفتم
"آخر من؟
بچه ی لوس خانواده
تنها می مانم"
گفت "شت"
هیچ وقت ندیده بودم بگوید "شت"
گفت
"شت
به درک
درد دارد ولی
یکی دیگر برایت می زایم"
رفت و
من ماندم توی مستراح
مامان و ممد من را
تا ابد
توی مستراح تنها گذاشتند
[+] --------------------------------- 
[2]
دنبال هیچ
الکهای آویخته
بر شانه هام
پرده های کشیده
روی بام
درد می کند
لنگ می زند
دور می شود
غمگینم
[+] --------------------------------- 
[0]
رادارها با خود می گویند
"دید دید
دید دید
این یک صخره ی سخت است
دید دید
این ابله و ساده
یک صخره ی سخت است
دود دید
دید دید
چی تکون خورد؟
چی تکون خورد؟
دید دید
دید دید
خیالم راحت
این ابله و ساده"
من خیالم راحت
رادارها
چشم قرمز نمی بینند
هیچ کس نمی داند
این ته اقیانوس
بچه گودزیلایی است
[+] --------------------------------- 
[0]
من را توی قبر بگذارید
و روی قبرم خوب
شود بکارید
بعد
روی شود ها
آب بریزید
آب گرم
من
سرما نخواهم خورد
گودبای
دیگر با شما کاری ندارم
یزهای شود خوار آینده ام
وبلاگ نویس خواهد بود
[+] --------------------------------- 
[3]
کروات می زنم جواب نمیدی
[+] --------------------------------- 
[1]
خیلی دردناک است که آدم از نگاه مردم دیگر هویج باشد. هر چند که برایشان احترامی قایل نیست.
[+] --------------------------------- 
[1]
چرا من به تو آبم؟
من که چپ تا به راستم
از حرفهای عاشقانه لبریز است؟
من که رفته ام پیاده
دهکوره های خفن را
من چرا از تو آبم؟
من چرا داغونم
فتاده ام
خوب تو حق داری
تو عاشق مرد والایی هستی
عنصر عصر
خاکباز
معقول
رعشه بر
خداوان
من چرا از تو آبم؟
چرا
ساده می شوم هم
چرا؟
[+] --------------------------------- 
[0]
ستایش
کل
مه ای تاریک است
ستایش
کل
مه ای بی خیال من است
ستایش
حرف من را نمی فهمد
ستایش تو نیست
اشک
نمی کند بر
شانه هایم
ماچ
نمی کند
به قدر کافی
من را...
ستایش
ابدن کافی نیست
بالاتر از ستایش شاعر
چیزی نیست
کاش
ای کاش
کلمه های ساده ام را نداشتم
می آمدم خانه تان گدایی
می گفتم من
علیلم
هیچ ندارم
نذر ابالفضله خانوم
کمک کنید
قندِ چایی می خوام
کلمات من کافی نیست
و من جز کل
مات خود نیستم
نذر ابالفضله خانوم
کمک کنید
قندِ چایی می خوام
[+] --------------------------------- 
[1]
خیس
mary ellen mark
از مجموعه عکسهای روسپی خانه های هندLabels: image
[+] --------------------------------- 
[3]
از آن می ترسم که
خیلی تلخ است
و حتمن
اتفاق خواهد افتاد
[+] --------------------------------- 
[0]
پروانه ی ابلهی
یادم می آید که
پروانه ی ابلهی از
از من
پرسید
"لطفن
ببخشید
گورخر چه رنگی است؟
می دانی آخر
من
پروانه ای کور رنگم"
[+] --------------------------------- 
[0]
خیلی زیاد
فکر می کنم به اینکه خیلی زیاد
بعد دلم
تنگ می شود برای خودم
و بعد
خسته خواهم شد
و بعد
توی خستگی
فکر می کنم به خودم که
زیاد
[+] --------------------------------- 
[0]
هر وقت فکر می کنم که دارد به نهایتش می رسد. دوباره یک تریک جدید اختراع می کنی. هر وقت فکر می کنی که دارد به آخرش می رسد. یک تریپ جدید اختراع می کنم...
[+] --------------------------------- 
[0]
اکثر سوسمارها در اثر یخ زدن می میرند. میمونهای ابله بیخود دعا می کنند شبها که خونسردتر باشند...
[+] --------------------------------- 
[0]
چقدر من
عاشقانه
دریا بودم
پرنده هایم
در بالایم
سیاه سفید
سفید سیاه
قهوه ای
چقدر رعد و برق
به سینه ام زد
چقدر کوه
توی جانم نشسته
پیچ خورده ام
چقد
که فریادم...
ولی ساکت
ولی ساکت
همش
سکوت
[+] --------------------------------- 
[1]