با لباسهای سفیدی
هر شب
با شمشیرهای سفید
آمدند و
من را باز
شوالیه کردند
بیا برویم پانچو
دنبال من بیا
نگو
دیوهای قصه ی من
آسیابند
دنیا همینطور است
یک درخشش آرام
من را
و یک حرکت آرام کمر
مادرت را
این قانون هستی است
بیا برویم پانچو
کوله ات را بردار
این قانون هستی است
نان و شراب برای عیسی
و سکه های زر یهودا راست
باید تحمل کنی پانچو
من تحمل را
به تو یاد خواهم داد
فقط ساکت شو
به من نگو
تمام دیوهای قصه ات
آسیابند
آسیاب چیز بدی است
خرد می کند
مغز آدم را
و ار آدم
برای مردم
نان می سازد
نان و شراب را
برای جوادها بگذار
ما به دنبال افتخاریم
دنبال برقهای شمشیر
و دختران با دامن پفکی
سردارهای با کیرهای بزرگ
برای کشتن
و پرنسس با سینه های کوچک
برای تجاوز
بیا برویم پانچو
مزارع هشتگرد
برای ما بنشن ندارد
[+] --------------------------------- 
[0]