یل های دشمن
خنجرشان را خرت
از نیام بیرون کشیدند
از توی تاریکی
پریدند
و گفتند یااااااااووو...
بعد بوف
خنجر را
زدند میان دو کتفم
حتی به این قدر
ارزش نداشتند
که بگویم آخ
حتی نگفتم آخ
آخ اژدها
حریقی سوزان است
آتش مقدس است
من
طبیعتا نمردم
و حتی
نگفتم آخ
چون آتش مقدس بود
و یلهای آمده
یل های جوادی بودند
نه در حد اینکه آدم
بششان بگوید
آخ.....
چه برسد به اینکه
وقتی با خنجر
می زنند
میان شانه هایش
بمیرد
[+] --------------------------------- 
[0]