Orgy
- پروک انگشتش
لا به لای سرمه ای هایم
- فوت آرامش
گیسوانم را
- خواستم بگویم
آب
حرفهای بسیاری
رفته بود از من
مثل خون از من
خواستم بگویم
- آ...
پیشانیش
با نفسهای من تصادم کرد
تیس...
بال پلکهاش
صورتم را سوزاند
- موهاش همه سشواری بود
شکل چشاش اطواری بود
"پایین لاپاش" (لای سینه هاش) بخاری بود
من تو چشاش بچه بودم
- به نفسهای من عادت کرد
- گفتم
زی...نگ
خانوم
توپ من
تو
حیات شوما نیافتاده؟
- به نفسهایم عادت کرد
به بوی ترش در سینه هایم عادت کرد
تفهایمان با هم قاطی
- به نفسهایم عادت کرد
به فوت آرام اسب عادت کرد
دستهاش دوید روی پارچه
- به نفسهایم عادت کرد
- به نفسهایم عادت کرد
گرم بود
گرمم شد
پنکه را روشن کرد -
[+] --------------------------------- 
[0]