حدیثه
حلقه ی طلات به گوشم
یعنی
چاکرم
گفتم
"منم ببر
اولیس جون
منا ببر
جارو کشم برا کشتیتو
باربرم توی لنجات
ناز شونه ریشت
غلامت
گه خورد
غلط کرده
اگه کسی رو خورده
غلامت
گه خورد
غلط کرده
اگه مغرور بوده گاهی
نعره می زده
گوسفند درسته می خورده و اینا
نون ریزه های موشاتو
صدقات گدای پادر کن
نذار نرو منو اینجا..."
غریبه نیستی
فکرای بد اومده توم
رفتم جدی
توی کار عروسی
توی کار بیمه
توی کار ارشاد
دلم تنگ میشه گاهی
حواست به من هس؟
هنو ایجایی؟
دلم تنگ میشه گاهی
باورت میشه؟
سر صبحی با
به رسم دیوا
محتلم شدم
سر صبحی با
صدای دریا
فک کردم که داری
می ری
فک کردم که
تنهام
کارم تمونه
رفتم آب
فکرای بد کردم
گفتم آخیش
جونم
نعوظ شد بالله...
خواب بد دیدم
با همی یک چشم
خواب بد دیدم
باقلا بو تا بالا
او بالا
تار و تخم مرغ و
مرغ طلایی
تا سرم تا
بیرو شد از ابرا
تو او بالا
زدی تو چشمم
پرت شدم
میو دریا
هر چی بغل کردم دریا بود
پر از نهنگ بود دریا
رد می شدن
لا به لای لنگام
صدا کردم
"اولیس"
بلند صدا کردم
"اولیس"
کشتیت رفته بود
کشتیت رفته بود
[+] --------------------------------- 
[0]