خشمگین نیستم
خوب من بی خیال می شوم بدون اینکه از بسته شدن دریچه های آخرم به زندگی خشمگین باشم. یکبار نوشتم که کم کم زندگی را دارم ترک می کنم. خواندن را و فیلم دیدن را ترک کردم. فکر کردن را ترک کردم. تلاش کردن را. تنها رابطه من با شما. گفتن بود که کوچکش می کنم یعنی کردم. و نوشتن بود که این آخر آن است...
نوشته ام در حد انتظار غمگین نیست. به درک وقتی تنفر دارم نمی توانم خیلی غمگین بنویسم. روح من را آنقدر سوراخ کرده اید که از خودش خالی شد.
صحبت از کارهایی که کردم مزخرف است. می شد اینکار را ادامه داد. به درک که ادامه ندادم...
حوصله ی دعواهای جدید را ندارم بوی قیر و خون همه جایم را پرکرده اگر اوضاع از این مزخرفتر شد. احتمالا سایت را پاک می کنم کلا. بهتر شد دوباره می نویسم
فعلا خداحافظ
[+] --------------------------------- 
[32]