صدای خنده ی هیولا شنیدم
همین شروع adventure من شد
در کمال سادگی من
در کمال نقاشی
هیبت خود را
یعنی
ستاره را
می کشیدم در
عکس برگ بیچاره
مورچه محزون
مرد تنهای پارو زن
عکس های آبی رنگ
می کشیدم بر
هیشکس
حرف من را
نمی فهمید
جنده خانه مان مسجد داشت
من نماز خوان اولش بودم
صب
حان در را
پیش می کشیدم صب
آب زدم
آنجایم را
و برای
کبوتر مرده
مسح کشیدم
آن جا را
فرشته ها
آمدند
از توی عرش ها
و من
تمیز شد
براق
برق می زدم
برق رفته ی مردم
برق می زدم
جیبهای مردم
دستهای مردم
چشمهای مردم
من
بعدش بود
فرشته ای را که
الماس قرمز آورده بود
کشتم
خونش را
و کونش را
لباسش
جیغ
حالا
کادانس پایانی
توجه کن
کس کش
کادانس پایانی
پایان adventure
صدای هیولا شنیدم
[+] ---------------------------------
[0]