شاید این جمعه بیاید
جمعه بود
دلم لرزید
نور سبز آمد
شب از توی ماه می تابید
یک لحظه
خیال کردم که
وقتش درست الان است
و تو
سوار فراری
با کراوات و
ریش تراشیده
در کت سبز
با فراری سبز
از جاده ای که
مثل فیلمهای دشمن
به آسمان می رفت
آمده ای
یک نور سبز کوتاه بود
مثل نور فلاش
و قلبم
روشن شد
و از جانم عکس گرفت
هول شدم یکهو
و ضربان قلبم بالا رفت
صدای خدا راشنیدم
که با لبخند
و با مهربانی گفت
"وقتش نبود پسر
بیخیال
منصرف شدم"
[+] --------------------------------- 
[1]