خواب دیدم زنی
گلویم را گرفته
خواب دیدم
چاقوی تیزی
لپ
کرده توی آبگام
عین هندوانه
خواب دیدم
چک می زند همش
و دامنش را
نمی دهد به من
تا کمی
لااقل اشک بریزم
خواب دبدم
برای ناهار
زهر مار خریده
با عرق سگی تلخ
خودش خورده
خواب دیدم
که عرق را
در گلویم شاشیده
خواب دیدم
آنقدر کتک خورده ام از خودم
آنقدر مرا
خودم
روی خاک کشیده
که شلوارم را
و تازه
آستینم از خون
و تازه سینه های بریده ام هم
را
حمرا
حمرا
مرا کرده توی گونی
خواب دیدم
آسمان سبز بود
با ماه قرمز
در شب تاریک
سرش را
توی دامنم گذاشتم
نگاه کردم
به رانهای باریکم
که اشکهای تاریکم بر آن
جاری بود
[+] --------------------------------- 
[0]