صبح بخیر مارکی عزیز
سرخ...
چشمهای من از
تف
روی سینه هایت
خیس است
سرخ...
دردناک و
قرمز و
طولانی
قطره های آخر پریود
سرخ...
تو دوستم نداشتی
و هیچ چاره ای نداشتی
جز آنکه
من
بودم
جویبار الکل
توی رگهای آبی دنیا
و سیگاره های پی
در پی
در گلویش
سرخ...
و باز هم
هنوز هم
اگر چه دوستم نداشتی
تو
هیچ چاره ای نداشتی
جز من
ذوالفقار علی
روی رگهایت
و هن و هن سرنگ
به فرو شدن
در میانه ی
هم آغوشی
کوشی ؟
تا تشنه تشنه
از تو نوشم
آبشار خون قرمز
از تو نوشم
My love
عقربی شوم
روی سینه هایت
ماری
در میان لنگات
غاشیتٌ
عاشیتٌ
محیا سرخ...
حیٌ
به دردی که تا
تموت...
آسان گرفته ای مرا
My love
بنده را خیلی
آسان
گرفته ای
[+] --------------------------------- 
[1]