کی پیچیده تر است؟ سعدی یا حافظ؟ براتیگان یا لامارتین؟ ادیسون یا گیتس؟ فکر می کنم تلقی جهان جدید نه بی نهایت ساده بودن که احمقانه است که بی نهایت سطحی بودن است. مخاطب جدید یعنی مخاطب جهان جدید به ذات مخاطب بودنش محق است. حق دارد اگر می خواهد بریتنی را لخت تر و لخت تر ببیند دست کوهن گیتار بدهد یا بیل گیتس را بیاورد توی تبلیغات. فکر می کنم انسان جدید پس از رنسانس آمریکا فهمیده که تفکرات عمیق تا چه حد زجر آور و خطرناکند و دنبال این می گردد که از شر هستی به طور آبرومندی خلاص شود اینطوری در جریان شعر فکر می کنم این شعر براتیگان که
عشق را بی خیال شو
می خوام بمیرم
در طلایی موهات
یکجور پرچم است برای شعر جدید نفی تمام چرات و پراتی که دیگران مقدس می دارند و اکتفا به سطحی ساده به امید اینکه دیگران بفهمند که آن دریایی است. این سطحی بودن در واقع تغییری در ذات نیست کس گفته هر کی گفته لامارتین عمیق تر از براتیگان است. این مطلقا سطحی بودن و نه ساده بودن سطحی بودن. مثل کادوهای تبلیغاتی تنها راه تحمل کردن جهان است. راه فهمیدنش و راه کاشتن. این فرآیند کاشتن مهم است. آدم باید دقت کند. شعرش یک قسمت کوچک از شعرش است. قسمت اصلی از شعر آدم آنجایی است که شعر آدم توی آسفالت ذهن مردم ریشه می زند و درخت می شود. مثال خوب این ریشه زدن به صورت سطحی و کیری مدیری است. مهران مدیری حق دارد که شاعرها را مسخره می کند مهران رقیب ماست. و سلاحش تمسخر است. سطحی نمی شوم ولی سطحی تر خواهم نوشت. اینجا که می نویسم می دانم هیچکس تا اینجای مطلب را نمی خواند. پس می توانم این تهش بنویسم ادر دودور دورودور را دا دادیر این حرف مطلقا سطحی که ناشی از هیچ چیزی جز حماقت نمایی مطلق من و تمسخر هستی نیست یکجور دانه است ذهن شما سعی می کند و از همین چیزهای بی معنی کلمه می سازد. اگر نساخت هم به تخمم من به قدر کافی از نوشتنش کیف کرده ام...
[+] --------------------------------- 
[3]