روی قلعه اول
یعنی
توی قلعه اول
پشت دروازه ها
کشته بودند کلاغ را
سگ را
دار می زده بودند
روی قلعه دوم
یعنی
توی قلعه دوم
قناری زردی
می خواند
برای دختر آبی رنگی
که من
سالها عاشقش بودم
روی قلعه سوم
یعنی
توی قلعه
مردی
با تبر
کنده های درخت را
توی قلعه آخر
دختری
شورت کوچکش
از روی بند رخت را
از آن قلعه آخر به آنطرف
هر چه دیدم
مداوما بدبختی بود
[+] --------------------------------- 
[1]