من حرفهایم را
رک و راست حرفهایم را
عنکبوتهایی که دیده بودم
و اژدهای فلس داری که عنکبوت را می خورد
و چند تا جنازه کفتر
و بوی خرده پروانه ها در باد
بوی تند اقاقی
و داستان دماغ گرفته
داستان دیدن سینه دختر
لرزیدن پاها
داستان روزی نشستن و
دیگر هرگز
بر نخاستنمان
را
مک
روی کاغذ نگاشتم
الاغهای پشم تراشیده
حرفهای من را نفهمیدند
آدم کس کشی می گفت
" آفرین شاعر جوان
اژدهای پشم تراشیده بهتر نیست؟
خط ابروی
پروانه ات
کمی کج بود"
[+] --------------------------------- 
[1]