تا تو را دیدم
دلم برای آب تنگ شد
و احساس فوتبال به من دست داد
تا تو را دیدم
یعنی
تو را که دیدم
داشتم
اسم خودم را می نوشتم
دستم لرزید
خشتکم جر خورد
پیژامه ام پیدا شد
و بچه ها
به من خندیدند
تا تو را دیدم
دیگر خنده های دیگران
مهم نبود
من تو را دیده بودم
تسلا یافته بودم کمی
علی دایی
به من
پاس داده بود
تا تو را دیدم
به ملتی که می خندیدند
خندیدم
من تو را دیده بودم
و این یک زبان بازی نیست
من تو را دیدم
دلم برای آب تنگ شد
برای آبشار
پیراهنم را در آوردذم
و توی آب پریدم
[+] --------------------------------- 
[2]