فرهاد را
دار می زنند
و رستم
توی زندان است
به جرم تهمینه بازی
سیاوش را
سفید نمودند
و توی چاله های تن های زنها
زامسکه ریختند
و توی عید قربان
جای هر گوسفند
هزار تا
پرنده سر بریدند
روی هر جوانه ای
آسفالت شد
دست هر ابوالفضلی که
به سوی آب
دست دراز کرد را...
دنیا
صاف صاف شد
سر به راه
سر به راه
سر به راه
سر به راه
هیچ انقلابی نشد بعدش
هیچ اتفاق دیگری نمی افتد
از من
برای دروغ گفت مردم
انتظارات بیهوده دارند
[+] --------------------------------- 
[0]