عده آمدند هراسیده از سوی کوه گفتند "شبحی از قبرستان آمده سراغ شما را از شهر ما میگیرد." گفت "دوتا چشم درخشان دارد ؟" گفتند "آری" گفت "و دایره واری بر پا؟" گفتند "آری" گفت "سیاه مقیم است هان؟" گفتند "آری" و گفتند "بوی تند قیر می دهد جانش" گفت "دانستم" به سوی ما بازگشت گفت "این کس کش جبراییل این بار با SUV آمده ترسانده مردمان بدبخت را بروم تا شر بیشتری نترکانده"
[+] --------------------------------- 
[0]