هیچ حرفی برای گفتن ندارم دروغ است یعنی این متن را شروع که کردم منظورم این بود که بگویم هیچ حرفی برای گفتن ندارم یعنی آن موقع این خیال را کردم و حالا که شروع کردم می بینم خیلی حرف دارم. برای زدن همیشه همینجوری است کلمه ها از هم بلند می شوند توی من و موج می شوند توی دریایی که هیچ صخره ندارد و تا نگاه می کنی دریاست یک دریای احمقی که از هر ورش که ببینی دریاست. و ماهی ماهی تور توی آن وول می خورد نهنگ های گنده کوسه های سگ اژدهای فلس دار همه جور جانوری توی آن هست و تمام نمی شود. و از تمام نشدنش هم خوشحال است هم غمگین هم لذت می کشد هم رنج می برد...
[+] --------------------------------- 
[0]