دراکو
سفیدی دستهای تو
سبزی جنازه من را
آزار می دهند
و خواب از
کابوس هر دو سینه هایت
من را
دستهایم
شرق است
در نهایت سرما
و ناخنهام
عینهون پروانه ی مرده
جدا می شوند از هم
در باد
سرم درد می کند برایت
تا که بازم کنی
کلیه دربیاوری
استخوان سینه بشکنی از من
گره بزنی به هم
روده هایم را
سرم درد می کند
برای ساطور
سرم درد می کند برای دشنه
برای بریدن انگشت
برای انگشتهای مهربانت
روی رد تازیانه ها
بر من
بر شمار دردها امروزفت
شانه گیر از من
سفیدی دستهای تو
سبزی جنازه من را...
[+] --------------------------------- 
[0]