و فیلمهای من را
توی یوتیوب گذاشتند
و گفتند
"آفریرن شما
شما آقا
شما شاعر معروفی هستید
کی می میرید آقا؟
کی می میرید؟
مردم در انتظار جان سپردن شما هستند"
و زنها
دستهای لاغر و لطیف را
روی دستهای من گذاشتند
"کی می روید به آن دنیا استاد
لباس های سیاه ما
در انتظار مردن شما هستند"
گربه ها
توی ایوان
فیگور خواب و گریه گرفتند
"نه
من به آنها گفتم
نه"
التماس کردم
"نه"
آنها
دست روی دست گذاشتند
و من نگاه کردم
صفی از جنده های غمگین را که
سروده بودم
و همه
در کف
کردن و دفن کردنشان بودند
[+] --------------------------------- 
[0]