مای مای مایی
مینا خریدم
از مغازه آبی فروشها
مینا خریدم
تسبیح فیروزه چرخاندم
دستبند فیروزه بستم
آب آبی خوردم
اه اه نوشابه نخوردم
آب آبی خوردم
جانم آبی شد
انار آبی
دانه کردم
دستهام آبی شد
اسب آبی شدم تا
تک شاخ آسمان آبی
دوست من داشته باشد
توی مردابم
با علفهای آبی
شبها
آتشم آبی است
صبحها
مادرم
تکه های سوخته جانم را
از رختخواب آبی ام جمع می کند
تکه های کوچک مینا
یادگار اینکه من...
یادگار آبی کافور
[+] --------------------------------- 
[2]