نوشتم هیاط
و ذاکر شدم
الاغها
این هیاط از آن حیاتها نیس
که شما ها دارید
این هیاط
دو تا چشم قلمبه دارد
از درد دسته تایی
که در مقعدش رفته
این حیاط
به وجود همه شک دارد
و اشک دارد
در چشمش
زخم دارد
بر روحش
و دارد قل می زند
در دیگ خودش
و روی سایه اش
بر دیوار خودش
ایستاده می شاشد
گفتم اما
احمقها
این هیاط هم
حیات تنهایی است
[+] --------------------------------- 
[0]