اندازه اتفاق های مهیب را از این می فهمم که می شود درباره اش نوشت یا نمی شود درباره اش نوشت. اینکه برایم اتفاقی بیافتد و نتوانم درباره اش بنویسم اتفاق خوبی است. برای حرف تازه زبان تازه لازم است برای آهنگ تازه ساز تازه. بعضی از آهنگها آهنگ گیتار برقی نیست. بعضی از آهنگها قرآن است. سر مزار باید خواند. آرام و مهربان و آهسته. و مثل مین جهنده آدم دردش را زمانی بعد از آنکه پریده احساس می کند. یک چیز پیچیده ای توی دلم دارد از من می رود بالا. یک احساسی که شکل خیلی خیلی خوبی دارد. و شبیه حرفهای آدم های دیگر نیست. یک زخم کهنه ای که باز شد و برنامه ای برای بسته شدن ندارد. چیز دردناکی که می گوید به درک. مهم نیست. و خیلی آرام اتفاق می افتد. زندگی همینطوری است همه چیزها در حالت عمرا و تو رو خدا نه اتفاق می افتد. هیچ چیز آنجوری نمی شود که آدم خیال می کند.
[+] --------------------------------- 
[0]