یک شعر مسخره درباره فاطمی و چیز تقریبا مثل مصدق و نون
میدان فاطمی از من شاکی است
چند سالی است
من
درسهای چیز را نمی خوانم
و یاد چیز را نمی افتم
و خایه هایم
جفت است
برای گفتن چیز
میدان فاطمی شاکی است
توی ایوان خانه می نشیند
و چشمهای عین گربه اش
برق می زند لای نرده های فولادی
و دود سیگارش
مثل تاک از میان نرده
جوانه می زند
چیز
در میان چشمهای میدان فاطمی بسیار
دور و غمگین است
[+] --------------------------------- 
[0]