وه که جدا نمي شود نقش تو از خيال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو جان من
ناله زير و زار من زارترست هر زمان
بس که به هجر مي دهد عشق تو گوشمال من
نور ستارگان ستد روي چو آفتاب تو
دست نماي خلق شد قامت چون هلال من
پرتو نور روي تو هر نفسي به هر کسي
مي رسد و نمي رسد نوبت اتصال من
خاطر تو به خون من رغبت اگر چنين کند
هم به مراد دل رسد خاطر بد سگال من
دیده زبان حال من بر تو گشاد رحم کن
چون که اثر نمی کند در تو زبان قال من
بر گذري و ننگري بازنگر که بگذرد
فقر من و غناي تو جور تو احتمال من
چرخ شنيد ناله ام گفت منال سعديا
که آه تو تيره مي کند آينه جمال من
همایون خوب خوندتش آمادگی روانیشو داشتید گوشش کنید اینجا (+)
[+] --------------------------------- 
[0]