شکایتم را می برم
پیش آقا
همینطور که با کلاه سبز و
شمشیر شاخدار نشسته
سرم را می گذارم روی شمشیرش
روی نور دور سرش دست می کشم
و می گویم آقا
نمی فهمم
چرا
دیوانه می شوم
وقتی
دکولته می پوشد
چرا همه چیزم از نو
دوباره از
پرسپولیس آغاز می شود
می گویم آقا
دختر خوبی نیست
مدام من را می پیچاند
می گویم آقا
دستبند سبز و
ذوالجناحتان را به من بدهید
برای گرفتن تک شاخ
ذوالجناح لازم است
می گویم آقا
این رگ را
همین رگ را از من
باز کنید
تا
سفید و نورانی
روی سجاده ام بریزم
و از من
جز دستبندتان
چیز دیگری نماند
کارت تمام است
می روم
سرم را می گذارم
روی زانوی آقایم
شکایت می کنم
می روم
چشم میمالم
تمام معابد دنیا را
ضریحی به
ضریحی به
ضریحی
[+] --------------------------------- 
[0]