من الان در اثر برخورد با آلبوم "خورشید مستان" گروه کامکارها ترکیده و در گوشه ای پریشیده جامه عزلت به سر کشیده عمیقا مشغول به های های گریه می باشم. احتمالا دکترم امروز از شنیدن صدای شرق شرق در کله ام سکتن خواهد کرد. مولوی مثل غولی که به چراغش دست کشیده باشند در آمده ریده به ما و دزدیده و خندیده و پریده انگار نه انگار کله ما آکنده از صدای شرق شرق و برقث درق زره اش...
من می خوام اینجوری بنویسم....
گوسفند
دیوس بی شرف
مادر قحبه کس کش
منم می خوام اینجوری بنویسم...
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت ای خدا و ای اله
تو کجایی تا شوم من چاکرت؟
چارقت دوزم کنم شانه سرت؟
دستکت بوسم بمالم پایکت
وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من
ای به یادت هی هی و هیهای من
[+] --------------------------------- 
[0]