عینهون چوبین
سنگی که روی انگشت من بود
یهو تابیدن گرفت
از
ستاره درخشان
جایی که
سالای پیش
بابا و هم مامان
روی هم
خوابیده بودن
نمی شد منو
لیزر زد
برونکا اثر نداشت
منو از ستاره درخشانم
خواسه بودن
کسی صدام زده بود که واسا
نگفته بود
بمون
نگفته بود
برو
فقط گفته بود
دوس دارم
همینطو
یه پا
واساده باشی
[+] --------------------------------- 
[0]