خوب من دوباره فکر می کنم راجع به حرفهای دیروزم درباره زنها. و سعی می کنم ذهن هرتکیم را جمع کنم. خوب چه چیزی تغییر کرده؟ آیا معیاری برای خوبی وجود دارد؟ یعنی می شود گفت این عنصر در زنهاست که من را جذب می کند یعنی عنصری که از بوی خوب کمی آنورتر باشد؟ فی الواقع می شود یعنی ممکن است کسی بوی خوب بدهد و من دوستش نداشته باشم؟ یعنی بوی خوب معیار صحیحی برای قضاوت آدمهاست؟ فکر می کنم بوی خوب یکجور بهانه است لااقل برای من. پس اصل قضیه کجاست. یعنی می شود در این باره یک جمله مطلقا بدون حتی یک استثنا گفت؟ فکر می کنم نمی شود. یعنی معیار دقیق و قابل تعریفی برای زیبایی روحی یک زن و کلا انسان وجود ندارد. زنانی را دوست داشته ام که بهره هوشیشان از من بسیار کمتر بوده. کمتر مطالعه داشتند. دروغ می گفتند و حتی دیر به دیر حمام می رفته اند پس اینها معیار درستی به آدم نمی دهد. پس من چه جور می شود تغییر ادراکم را توضیح بدهم؟ فکر می کنم توضیح دادن خیلی از شعر گفتن کار سخت تریست. وقتی که آدم شعر می گوید دلیلی ندارد که دیگران بفهمند آدم چه می گوید ولی وقتی توضیح بدهد و دیگران نفهمند برای چه توضیح می دهد؟ فکر می کنم باز راجع بش و باز درباره اش می نویسم ...
[+] --------------------------------- 
[0]