آبشاری از سیاهی
میان من و توست
که در من می ریزد
می رود در من آرام
و در کناره هاش بنفش می شود
آبشاری در من با توست
که در کناره هایش نیلوفر دارد
و تویش
قزل می گردد
قزلهای دانه دانه سرخ
در سیاهی
که گاهی در سینه ام
می گوید چلپ
یا توی سینه های تو برق می زنند
آبشار سیاهی است
میان ما
که من شانه هایم را
دراز می کنم
شاید
روزی
بر من بریزد
هیچ وقت موی صاف سیاه را نبند
هیچ وقت موی صاف سیاه را نبند
[+] --------------------------------- 
[0]