سیر سین سوی سندگی انسان
مثل بچه آدم
دستها به سینه ما
توی سینی هستی
بنشسته بودیم
نه صحبت از سینه های کسی بود
نه طعم تند تنباکو
نه رنگ سرخ اسمیرنوف
مستی
بسیار
ساده بود
هیچکداممان اصلا
دپ نبودیم
سایت های سکسی
کاملا سیاسی بود
هستی بسیار ساده سیر داشت
توی قصه های مارک
توی گریه های صادق
توی مارکس
بامداد
در ایام فرغت حتی
براهنی می خواندیم
هستی چیز پستی نبود
جهان معنی داشت
سوسمار نداشت
شانس داشتیم
تو که حرفهای من را می فهمی نه؟
تو که معنی من را می فهمی
به اینها بگو
من هم یک روزی قبلش
انسان بودم
سوختم توی هستی
س س س ...
سرخ
مثل کُس با
آتش سیگار...
[+] --------------------------------- 
[0]