دیروز با علی مسعودی که راستش را بگویم مطمئن نیستم که واقعا وجود داشته باشد ولی به هر حال چیزهای خوبی را یاد آدم می آورد داشتیم فکر می کردیم که از نظر بهار جنگولک چه جور حیوانی است؟ علی مسعودی می گفت جنگولک یک جور موجودی است که شخصیت ثابتی ندارد و همش دارد ادا در می آورد. اگر اینجور باشد من قبول دارم که مطلقا جنگولک هستم. راستش فکر می کنم الان که آدمهایی که می گویند جنگولک نیستند فی الواقع صداقت کافی ندارند فکر می کنم این قضیه گم کردگی شخصیت اصلی و گم شدگی مفرط مشکل همه آدمهاست. فکر می کنم بهار و بنفشه الان می گویند این مربوط به اسکیزوفرنی من است. احتمالا خانم دکتر آناهیتا هم توی دلش تایید می کند. یا احتمالا بنفشه می گوید این اسکیزوفرنی بازیها هم همه جنگولک بازی است. من هم فکر می کنم همه آدمها حتی بهار جنگولک هستند. این به آن در. الان به فکرم رسید که اصلا این شخصیتهای گم شده و اداها و رویاهایی که آدمها از خودشان می سازند آدم است و هیچ چیز اصلی وجود ندارد. بعد با خودم فکر کردم پس چطور یک هستی در آدمها هست که نمی شود تغییرش داد؟ راستی؟ واقعا این هم به خاطر اداست که من نمی توانم فکر کردن را ترک کنم؟
[+] --------------------------------- 
[1]