شمال خوب بود. گراز نداشت اصلا. راننده مان هم در حد تیم ملی برزیل راننده خوبی بود در نتیجه هر چه بقیه تلاش کردند نشد که به ما بزنند. گیر که خوب دادند به جرم بچه مثبت بودن و اینکه دو تا مرد که البته هیچکداممان رانندگی نمی دانستیم توی ماشین یک دختری نشسته بودیم که رانندگی بلد بود. مطلقا مطمئنم که هیچ از ترقص و تنعم ما توی ماشین و صدای آهنگ و اینها را ندیده بودند کلا قیافه ما را دیدند و با هوش طبیعی پلیس که همیشه راجع بش حرف می زنند فهمیدند که ما یک گروه بچه مثبت شانگولیم. که هیچ کداممان رویمان نمی شود یک توجیهی برای با هم بودنمان در بیاوریم و رویمان هم نمی شود که فرتی با هم ازدواج کنیم و اینها و پول نه چندان زیادی را که انتظار داشتند از ما در آوردند خدا عمرشان بدهد زیاد معطلمان هم نکردند و رفتیم. غیر از اینها شبهای خوبی بود که خوش گذشت و از همه تیم مریم، محسن، فری، احسان، لاله و نازلی متشکرم که آدم ضد اجتماع لات تنبل حمام نروی کثیفی را تحمل کرده به او اغذیه و اشربه مناسب خورانیده وی را در تخت خواب نظیف خوابانیده برایش آهنگ های خالتور گذاریده و به نیمه ترقص بی اختیار مضحکش خندیده اند. دلم برای اینجا هم تنگ بود. فکر نکنید نوشتن اینجا به تخمم هم نیست و به قول بهار بنفشه و اینها مطلقا س لا وی هستم نه دلم جدا یعنی حال می کنم الان اینجا می نویسم...
[+] --------------------------------- 
[0]