هی از هم ترسیدند
و هی توی تاریکی
آنجای هم را دیدند
آدم دوید
و حوا فرار کرد
روی سنگهای خیس لغزیدند
آدم توی چاله افتاد
حوا خندید
حوا عرق کرد
لای پایش تر شد
بوی خوب
توی شب پیچید
آدم horny تر شد
آدم خستید
یعنی
خسته شد
کون لختش را روی سنگ گذاشت
سنگ سرد بود
آدم گریه کرد
دل حوا سوخت
گفت
"به درک
بیا بکن ولی بار آخرت باشد"
دل آدم روشن شد
[+] --------------------------------- 
[0]