و GOD
فرمان داد
و بعدش
رسول فرستاد
و در دم
افاضه هم می داد
فیکم الثقلین
و هی فحش داد
که خاک تو سرت
انک لکنود
و هی وعده داد
به فیها خالدون حوریها
و آخرش همین خالدون عذاب شد
جحیم شد
غم
حجیم شد
و ما
دور هم گردیدیم
از این
سیارتٌ به آن
و باز فرمودند
ای احمق ان دینک
زپرتٌ
و حرفهات
عکس من
چرت و پرتٌ
ودست و دلت می در آن نماز جینگولت
بده من آن Playboy وامانده ات را اسکل
دیشب چرا بوی واماندگی گرفتی
و باز
شمشیر روبسته اش را
و سیخ داغ تا دسته اش را
و عقرب و مار و سجینش را
از دور نشان من می داد
وهی می گفت
بیغیرت
دوستان جینده ات در غیاب تو
کس می دهند هر شب
تو هی بین عاشقی شان حیرانی
حساب من
از حساب خدا هم جدا بود
من پر نداشتیم
او پر داشت
با هم حساب داشتیم
آبسولوت زدم
در معیت فرشته هایش
و عکسهای playboy را
به دیوار خانه چسباندم
تا حالش گرفته شود
حالش گرفته شد
غمگین شد
صلح کردیم آخرش
و با هم
غصه خوردیم
ما از هم
چاره ای نداشتیم
او تنها خدای من بود
من هم
تنها بنده اش بودم
[+] --------------------------------- 
[0]