می گوید "فراموش کردن یعنی سعی به فراموش کردن جزو مراحلش است یک مرحله ای است که طرف فکر می کند به نفعش است و تو فکر می کنی به نفع خودت و اوست که فراموش کنی" می خندد می گوید "وقتی می فهمی که عمرا نمی شود فراموش کرد معنیش این است که این مرحله هم تمام شده" می گوید "آتش داری؟" می گویم "انقدر نکش فرهاد آخرش سرطان می گیری" می گوید "کتاب چرا نمی خخوانی؟ آخر داستان من در اثر سقوط از کوهستان می میرم"
[+] --------------------------------- 
[0]