Persian
based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers
to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try myENGLISH SITE
صدای بال
چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
comment of the day:
{شاعر همین طور نشسته و با صلابتی غمگین متن زیر را برای حضاری که شما باشید به صورتی افسرده می خواند خودش هم قبول کرد او آدم گاوی است پارانویایش مصنوعی است، در اصطلاح علمی به شدت هیستریونیک است بی خطر است ولی اگر به او توجه نکنید مثل سگ افسرده خواهد شد این ادای دیوانه ها را در آوردن در آخر این شعر واقعا تهوع آور است بد هم اجرا شده من به خودش هم گفتم اینکه فکر می کند خدا شده و شما همه بنده هایش هستید فکر جالبی است به اعتقاد من هم درست می گوید اما این شعر یک شعر عاشقانه است عاشقانه رسم دارد و اینکه او در انتهای شعر سعی می کند ادای دیوانه ها را در بیاورد واقعا کار مضحک و ضایعی است این را به خودش هم گفتم ولی او اصلا حرف گوش نمی کند تحملش کنید شاعری شغل سختی شده توی این ترافیک و این همه چیزهای جالب واقعا نظر خواننده را جلب کردن کار سختی است. دروغ چرا؟ من بگویی نگویی کمی دوستش دارم} مردم می گویند "علی مواظب باش سامانتای این دخترک بی نهایت فاکس است {به نظرم این بهترین قسمت شعرش است همیشه همینطوری است اصطلاح اولش را هیچ وقت نمی فهمم از کجا در می آورد من مطمئنم که هیچ وقت هیچ فیلمی از سامانتا فاکس ندیده کلا فیلم قدیمی کم می بیند چون فیلمهای قدیمی صحنه های سکسی کمی دارند} تمام رازهای تو را فهمیده نگاهش نکن که رو به دیوار آشپزخانه سه نقطه های طلایی می نویسد {واقعا منظور شاعر از سه نقطه چیست؟ من واقعا معنیش را نمی فهمم به نظر من او این را کلا الکی نوشته برای موسیقی شعر و این حرفها توی کتابها درباره اش زیاد می نویسند ولی او همینطوری ادایش را در می آورد قدر یک ورق هم از این خزعبلات نخوانده از خودش پرسیدم ولی آیا اشاره به رنگ طلایی ممکن است سرنخ خوبی برای درک کنه مطلب باشد؟} او آخر راسوست به چشمهایش خیره شوی سنگی گیسویش گنده های مارهای دریاچه است ژانوس یادت هست؟ - بامداد می گوید نیمرخ حیاتبخش و اینها - {به این شعر بامداد اشاره دارد "آن روی دیگرت زشتی هلاکت باریست" الباقیش یادم نیست یاد شاعر هم نیست چون من و شاعر فی الواقع یک نفر هستیم شاعر دارد من را برای فاصله گذاری می .نویسد به هر حال باید اعتراف کرد اشاره خیلی قشنگی بوده} این هم اوست بلاترین دختران بالاست {به نظر من هم این ترکیب بلا و بالا اصلا قشنگ نیست به خودش هم گفتم زیادی کلاسیک است ولی می گوید به تخمش هم نیست آخر او واقعا بلاترین دختران بالاست} هشت ریشتر است {دخترک را به زلزله تشبیه کرده} به گایت خواهد داد {واقعا معذرت می خواهم آدم بی شعوریست} و تکرار می کنند او به گایت خواهد داد {دیگر واقعا شورش را درآورده تکرار این حرف سخیف اینجا هیچ موضوعیتی ندارد} می گویم افسوس می خورم و می گویم برای همین دوستش دارم و تکرار می کنم همین می شود که من دوستش دارم {جقدر رمانتیک آخرش گفت از آدم گهی مثل او واقعا بعید است} و بلندتر می گویم {این همان تکه ایست که صحبتش را می کردم} دوستش دارم دوستش دارم دوستش دارم دوستش دارم دوسش دارم {شاعر می دود به سمت کوهستان روی سنگ داغی می خوابد و زیرلب می گوید} ظهرها اینجا آفتاب گرمی هست {چه جالب می بینید به قلبش اشاره دارد} دیوانگی توی تابستان هم برای خودش عالمی دارد {به کله اش اشاره میکند} شما اما نمی فهمید {ها ها منظور شاعر شما هستید او کاملا جدی است او اصلا با هیچکس شوخی ندارد}