دکتر گفت
یک چیزی در تو سوخته
یهنی
با بوی دود کار می کند
دکتر گفت
چیزی در تو گرفته
از یک جایت
صدای گریه می آید
یک چیزی
دارد
آه می کشد در تو
یک عقرب در جانت
دارد
نیشهای آبدار از ره کین می زند
به ما فیهات
گفت
این
وظیفه ما دکترهاست
پیدایش می کنم
ساکتش می کنم
هلاکش می کنم
درش می آورم
من و دکترم
با هم
برای عمیق ترین غصه های دنیا
گریه کردیم
من و دکترم
به بازی ساکتمان
به صورتی بیهوده
ادامه می دادیم
راز ما را
هیچکدام از مردم دیگر نمی دانند...
[+] --------------------------------- 
[0]