خوابت را که می بینم یک چیزی مثل یک ماچ کوچک است بین ما. مثل حرفهایی که گنجشک های کوچک برای سنگهای غمگین بیابان دارند. یک ماچ کوچک بین ماست. یک دست کوچک که دستهای من را بزرگترین دشتهای دنیا می کند. فکرش را که می کنم. فکرش را که کردم. فکر کردنش که اشکالی ندارد. خواب خوب دیدن که اشکالی ندارد. حتی اگر آدم قدر من دیوانه باشد. و شبیه هیچ کدام از رنگهای دنیا نباشد انقدر کمرنگ باشد که آخرش نشود فهمید آبی است قهوه ای است یا سیاه است. هر چقدر هم که عوضی باشد. حق دارد گاهی خواب و رویا ببیند. در حد یک ماچ کوچک می رود خوابم. در خد همین حد. در حد یک ماچ کوچک. از من عصبانی نباش. در حد یک ماچ کوچک آن هم توی خواب وقتی خوابی که اشکالی ندارد...
[+] --------------------------------- 
[3]