جسارت نباشد
این چیز خون چکان بدبوی پوسیده
قلب من است
شرمنده اگر
به رنگ
مای تابه شما نمی آید
شرمنده اگر
احوالش
طوفانی است
شرمنده اگر فش و فش
خون بیش از حد
در و دیوار و
پیش بند شما را
به گه کشیده
این قلبم دربند است
آزادش
اسب سفید بوده روزی
از همان یال بلند توی فیلمها
که دختر
پادشاه زینش را می گذاشته
روی آنجایش هر شب
و با بوی او به خواب می رفته
آزادش
گاو بوده روزی
تمام
دهکده را شیر داده
بز بوده
تمام گوسفندهای منطقه
از او حامله هستند
قلب من را
دست کم نگیز
قلب من بسیار است
بهر رضای
شما
دخترو
توی گل پلاکیده
[+] --------------------------------- 
[0]