نینجاییل
آمد
با لباس قرمز
و شمشیر
هلالی مرگابی رنگ
و لشگر بادی گارد های
قدبلند و ریش دار
گفت علی
وقتش رسیده
باید برویم با هم
جهنم
جراتش را داری؟
گفتم آقا عزراییل
آقا عزراییل
من ترسو نبودم
این عکس
بچگیهایم
نگاه کن
ببین چقدر
شجاع و تنهایم
دنیا من را ترسو کرد
گفت
به هر حال
بعد گفت خوب
بادی گاردهایش
من را گرفتند
و او
شمشیر آبی را
زد توی آبگام
[+] --------------------------------- 
[0]