من را فروختند
سرخپوستها
من را
دو ریال ناقابل
هندی
به ترکها فروختند
ترکها من را
توی چپق های سرخپوستی شان ریختند
کردها
شکارچی دودند
عاشق چیزهای وجود ندارد
من را توی سینه ها کشیدند
لبخند زدند
یعنی بله
من
شما را می فهمم
من نابود شدم
من فهمیده نشدم
من از جمع آدمها اخراج شدم
رفوزه فوری
همه آدمها
دروغ شاخدار می گفتند
[+] --------------------------------- 
[0]