قال با من
می گویی
قال با من
که می خواهی
بعد
اینکه
ولش کنم حتی
و بعد اینکه مهمانم
و اینکه عمرا نمی مانم
و اینکه فردا هم
حال من را
می گیری
بعد دوباره از سر هی
حال من را می گیری
جای اشک ها
بعدا
روی صورتم می سوخت
من گفتم؟
دست من را
نمی گیری؟
می دانم
یعنی
قبلا
دانستم
داستان من
شبیه کومار است
مثل فیلم های راجو آخر
توی تابستان می میرم
[+] --------------------------------- 
[0]