خوب که چه؟ هفت و هشت باشد دستم و مثلا تو pair شاه داشته باشی. کسی چه می داند کارتهای بعدی چه می آید . بفرما این هم پنج این هم نه بدبخت شدید. یکی دیگر بیاید من برنده ام. منصور یکطور ضایعی دارد پنهان می کند که دو Pair است. گوشه سبیلش می لرزد خانم هدایتی حیوانی یک ورق کم دارد. دخترک لاغر از هفه پیش اصلا تکیده تر نشده با همان آدم تازه کارت کنار هم نشسته اند گاهی دست هم را می گیرند. هر بار که دست هم را می گیرند منصور دستش را می گذارد روی مچ چاق خانم هدایتی و سر می دهدش تا بالا. خانم هدایتی یکجوری دستش را می گذارد روی دستش که هم مواطب باشد بالا نیاید هم ادب را رعایت کرده باشد به محبتی هم اینکه کارتهایش راببیند. تو عینهو صخره قهوه می خوری می گویم "منصور نمی شود این بنان را بی خیال شوی به تیپت نمی خورد نامجو بذار" خانم هدایتی ترش می کند. تو هم ترش می کنی همیشه شب هم همینطوری. من دوست دارم موقع خوابیدن کارمینا بگذارم ذره ذره می رود بالا مثل من. دوست دارم افورتونا را هزار بار پشت هم بگذارم. تو می گویی یک چیز آرام بعد برامس می گذاری یا بنان پیرهنت را از سرت در می آوری و من مثل بچه می شوم. قبلا سیاهش هم بود ولی حالا فقط قرمز یا خشت یا دل. ورق چارم عینک است. بدترین چیز ممکن حالا هر الاغی ممکن است استریت باشد. منصور هنوز دارد به دو Pair اش فکر می کند خانم هدایتی رفته جا دلیلی ندارد با دو pair ی که از منصور دیده بالا بماند. تو هم می مانی. دخترک لاغر می رود تو پسره تازه کارت با لبخندی شجاعانه می رود تو. من می مانم. ورق آخر باز هم 8 است. چرا من نمی توانم تو را بخوانم. این خیلی بد است. منصور بیچاره شده می رود جا تو می مانی و من. من می مانم و تو. دوباره شروع نکن که بیایم بمانم با هم خانه بگیریم...
[+] --------------------------------- 
[0]