اسم خیابانتان را
شهید علی بگذار
من
داشتم
از فکر تو
آتش گرفته ام
آتش به کله ام زد
با خودم حرف زدم
از خودم گفتم
از خودم گفتم
با خودم گفتم
"تنهایی!"
و تنهاییم
توی قلب من پیچید
قلبم تر کید
و انفجار قلبم
ضربانم را
زیاد کرد
از حوالی
همه جایم
صدای فریاد شکستن پیچید
و خانه ام داغان شد
آتش گرفتنم
از انگشتهایم آمد بالا
من
با دستهای آتشین همچنان می نوشتم
نارنجکی که قورت داده بودم
درست توی سینه ام ترکید
چشمهایم بوی دود گرفتند
مغزم در حال آلارم دادن است
قرمز قرمز
وضعیت جنگ مغلوبه است
من به زودی مرخص خواهم شد
[+] --------------------------------- 
[2]