در گوشم گفت
"به هیچکس نگو
چرا
چقدر
من را می شناسی"
گفت
"به هیچ کس نگو"
گفتم
"آقا
قرار بود بیایید
قرار بود
من
نایب شما باشم
قرار بود
سرم را
و حتی
دوست دخترم را
فدای شما
آب کوثر
شهادت
مردن
شمشیر
حرفهای بابایتان
یادتان هست آقا؟
قرار بود
زودتر بیایید
با شال سبز و
حشمت هاشم
تسبیح زرد درخشان
با بند قرمز و طلایی
خیلی اصرار می کردند
من حتما امیدوار بمانم
راستی من را
یادتان می آید آقا؟"
در گوشم گفت
"به هیچکس نگو
علی جان
به هیچکس نگو"
[+] --------------------------------- 
[0]